ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات ستایش

21/8/93

سلام گل مامان. الان چندروزه که وضو (به قول خودت هوضو) گرفتن رو یاد گرفتی و شبها با من وضو میگیری و نماز  البته به شیوه خودت میخونی  و ما هم کلی تشویق و تمجیدت میکنیم. امروز هم خاله صونا برای شما یک گل سر خریده که قرار شده از طرف خاله صونا به شما بدم و مناسبتش رو هم خوندن نماز عنوان کنم . الهی قربون نازم برم.خدا نمازهات رو قبول کنه و به راه راست هدایت کنه. الهی عاقبت به خیر شی عزیز دلم. الهی آمین.
21 آبان 1393

6/8/93

سلام دختر مهربونم.عزیز دلم ببخشید که خیلی وقته به وبلاگت سرنزدم.امروز تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم و مطالب جدید و کارهای جدیدت رو برات بذارم. الان توی 4 سالگی هستی و به کلاس پیش دبستانی 1 میری . از این بابت خیلی خوشحالی و احساس بزرگی میکنی. بماند که از آوینا که فقط یک ماه از شما کوچکتر بود جداشدی و اولا با این قضیه راحت کنار نمی اومدی ولی الان خیلی خوب با قضیه کنار اومدی. بگذریم  تا حالا یک اردوی قلعه سحرآمیز رفتی که بهت کلی خوش گذشته. پری روز (یکشنبه )تولد یکی از دوستات به نام امیر کیان بود که وقتی شنبه اومدم دنبالت به من سریع گفتی و ما هم با هم رفتیم وبرای اون یک کتاب داستان خریدیم تا شما به عنوان کادو بهش بدی. و بعد از اون هم توی خ...
6 آبان 1393

6/8/93

سلام دختر مهربونم.عزیز دلم ببخشید که خیلی وقته به وبلاگت سرنزدم.امروز تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم و مطالب جدید و کارهای جدیدت رو برات بذارم. الان توی 4 سالگی هستی و به کلاس پیش دبستانی 1 میری . از این بابت خیلی خوشحالی و احساس بزرگی میکنی. بماند که از آوینا که فقط یک ماه از شما کوچکتر بود جداشدی و اولا با این قضیه راحت کنار نمی اومدی ولی الان خیلی خوب با قضیه کنار اومدی. بگذریم  تا حالا یک اردوی قلعه سحرآمیز رفتی که بهت کلی خوش گذشته. پری روز (یکشنبه )تولد یکی از دوستات به نام امیر کیان بود که وقتی شنبه اومدم دنبالت به من سریع گفتی و ما هم با هم رفتیم وبرای اون یک کتاب داستان خریدیم تا شما به عنوان کادو بهش بدی. و بعد از اون هم توی خ...
6 آبان 1393
1